جدول جو
جدول جو

معنی آغ باجی - جستجوی لغت در جدول جو

آغ باجی
آغاباجی، نامی برای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، ایشیک آقاسی، حاجب، پردگی، پردگین، سادن
ترخان
فرهنگ فارسی عمید
قمار با آس
لغت نامه دهخدا
شناگری، سباحت
لغت نامه دهخدا
آغاچی، امیرحسن علی بن الیاس آغاجی بخاری، از امراء سامانیه، معاصر نوح بن منصور سامانی، شاعر مشهور ایران، و او در هر دو زبان فارسی و عربی شعر گفته و ممدوح دقیقی شاعر بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آس بازی
تصویر آس بازی
قمار با آس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
عمل آب باز شناگری، غواصی
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف آغاباجی که کلمه ترکی است به معنی خواهر، همشیره خواهر آبجی باجی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پیامرسان، پرده دار حاجب و خاصه پادشاه که وسیله رسانیدن مطالب و رسایل بین پادشاهان و امیران و اعیان دولت بود. این کلمه در دربارهای مشرق ایران در قرنهای چهارم و پنجم مصطلح بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، غواصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آباجی
تصویر آباجی
خواهر، آبجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
حاجب، پرده دار، آنکه بدون اجازه می توانست بر شاه وارد شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
پرده دار، پیام رسان
فرهنگ واژه فارسی سره
غوص، آب ورزی، سباحت، شناگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آبجی، اخت، باجی، خواهر، دده، شاباجی، همشیره
متضاد: داداش
فرهنگ واژه مترادف متضاد